درباره روانشناسی گشتالت
مقالات
درباره روانشناسی گشتالت
1402/09/01 نویسنده : روان بوک

درباره روانشناسی گشتالت

روانشناسی گشتالت چیست؟
هیئت‌نگر یا گشتالت (Gestalt) نام مکتبی است در روان‌شناسی و نیز نام گروهی کوچک از روانشناسان آلمانی پیرو این مکتب در اوایل سدهٔ بیستم میلادی، که نظریات ماکس ورتهایمر را مبنای کار خود در زمینه بررسی یادگیری قرار دادند.
روانشناسی گشتالت یک مکتب فکری است که به ذهن و رفتار انسان به عنوان یک کل می‌نگرد. روانشناسی گشتالت هنگام تلاش برای درک دنیای اطرافمان پیشنهاد می‌کند که ما به سادگی روی هر جزء کوچک تمرکز نکنیم. در عوض، ذهن ما تمایل دارد اشیاء را به عنوان عناصری از سیستم‌های پیچیده‌تر درک کند.
یک باور اصلی در روانشناسی گشتالت، کل نگری است. اینکه کل بزرگتر از مجموع اجزا است. این مکتب روانشناسی نقش عمده‌ای در توسعه مدرن مطالعه احساسات و ادراک انسان ایفا کرده است.
گشتالت یک کلمه آلمانی است که تقریباً به معنای “پیکربندی” یا روشی است که مسائل در کنار هم قرار می‌دهد تا یک شیء یا مسئله کامل را تشکیل دهند.

چگونگی شکل‌گیری نظریه گشتالت
مکس ورتایمر، هنگام تعطیلات، زمانی که در سفری با قطار به ناحیهٔ رایلند، در حرکت بود، به یک اندیشه تازه دست یافت. او دریافت که اگر دو نور متفاوت با نرخ معینی خاموش و روشن شوند، در بیننده این تصور را ایجاد می‌نمایند که این تنها یک نور است که به عقب و جلو می‌رود (درست همانند آنچه که در کارتون‌های انیمیشن اتفاق می‌افتد و ما بادیدن پشت سرهم چند نقاشی تصور می‌کنیم که یک موجودیت واحد در حال تحرک را می‌بینیم). وی پس از این تجربه، قطار را ترک نمود و یک چرخش‌نما (Stroboscope) خریداری نمود و در اتاقی که برای اقامت کرایه کرده بود با آن تعداد زیادی آزمایش انجام داد. او دریافت که در صورتی که چشم، محرک را به طریق معینی ببیند در شخص تصور حرکت ایجاد می‌شود و این را پدیده فای نامید. این کشف تأثیری عمیق بر تاریخ روان‌شناسی به جای نهاد. اهمیت پدیده فای در این است که این پدیده با عناصری که آن را به وجود می‌آورند، فرق دارد. احساس حرکت، توسط بررسی هر یک از دو نوری که خاموش یا روشن می‌شوند، قابل تبیین نخواهد بود. تجربه حرکت، به نحوی از ترکیب عناصر به دست می‌آید.

روانشناسی گشتالت چه میگوید؟
روان‌شناسی گشتالت که از آثار ماکس ورتایمر سرچشمه می‌گیرد، تا حدی به عنوان پاسخی به ساختارگرایی ویلهلم وونت شکل گرفت. در حالی که پیروان ساختارگرایی علاقه‌مند بودند مسائل روانشناختی را به کوچکترین بخش‌های ممکن تجزیه کنند. روانشناسان گشتالت می‌خواستند به جای آن به کلیت ذهن و رفتار نگاه کنند. ورتایمر و پیروانش با هدایت اصل کلی گرایی، مواردی را شناسایی کردند که در آن ادراک مبتنی بر دیدن مسائل و مشکلات به عنوان یک کل کامل بود، نه به عنوان جز جداگانه.
گشتالت به معناهای کل، شکل و فرم ترجمه می‌شود و بر اساس این تئوری کل بزرگتر از مجموع اعضاست، این جمله به این معنا است که با وجود اینکه هر قسمت خاص دارای معنای ویژه خود می‌باشد، ساختار کل می‌تواند به آن معنای کامل ببخشد. این توضیح به این معناست که ذهن ما به‌طور خود به خودی سعی دارد تا داده‌های بصری را ساده کرده و به عنوان نتیجه معنای کل، جایگزین بخش‌های مجزا دیده شده کند. در حالی که بخش‌های مجزا می‌توانند دربرگیرنده معانی کاملاً متفاوتی باشند، کل قادر است با یک معنای کاملاً جدیدی از معانی اجزا فاصله گیرد.

تاریخچه روانشناسی گشتالت
روانشناسی گشتالت مانند روانشناسی ضمیرناخودآگاه به عنوان یکی از شاخه‌های روان‌شناسی ، در اوایل قرن بیستم در آلمان به عنوان پاسخی به رویکردهای ساختارگرایانه و رفتارگرایانه برای درک ادراک و شناخت پدیدار شد. بنیانگذاران آن، ماکس ورتایمر، ولفگانگ کوهلر، و کورت کوفکا، بنام “مدرسه گشتالت” در آلمان تأسیس کردند و به دنبال توسعه دیدگاه جامع تری بودند که بر ادراک الگوها و سازماندهی اطلاعات حسی متمرکز بود و این شاخه از روانشناسی با محوریت بررسی رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه، فرآیندهای شناختی و عوارض شناختی بر روی رفتار، با تأکید بر تجربه فعلی و حضور زندگی توسط افراد در جامعه ساخته شده است.
جنبش گشتالت در دهه های 1920 تا 1960 شهرت یافت و اصول آن در چندین زمینه از جمله روانشناسی، آموزش و هنر به کار گرفته شد. با این حال، ظهور نازیسم در آلمان بسیاری از روانشناسان گشتالت را مجبور به فرار از کشور کرد و این جنبش در دهه های بعد از محبوبیت خود کاسته شد. اما این سبک از روانشناسی بر مفاهیمی همچون “تمایل به یادگیری در فرآیند”، “تمرکز بر تجربه فعلی”و “توجه به قابلیت تغییر”  به عنوان مقابله با رویکردهای پوچ و استاتیک روانشناسی متداول، مفاهیم و مدل‌هایی را ارائه دهد که بتواند به بررسی و شناخت عمقی فرد و جامعه بپردازد.

اصول روانشناسی گشتالت
روانشناسی گشتالت به معرفی این ایده کمک کرد که ادراک انسان فقط دیدن آنچه در دنیای اطراف ما وجود دارد نیست. همچنین به شدت تحت تأثیر انگیزه‌ها و انتظارات ما است. ورتایمر اصولی را برای توضیح چگونگی عملکرد ادراک گشتالت ایجاد کرد. برخی از مهم‌ترین اصول نظریه گشتالت عبارتند از:
    Prägnanz یا چهره خوب: این اصل اساسی بیان می‌کند که ما به طور طبیعی چیزها را در ساده‌ترین شکل یا سازمان خود درک می‌کنیم.
    شباهت: این اصل گشتالت پیشنهاد می‌کند که ما به طور طبیعی موارد مشابه را بر اساس عناصری مانند رنگ، اندازه و جهت با هم گروه بندی کنیم. یک مثال می‌تواند گروه بندی سگ‌ها بر اساس کوچک یا بزرگ بودن یا سفید یا سیاه بودن آن‌ها باشد.
    مجاورت: اصل مجاورت بیان می‌کند که اشیاء نزدیک به یکدیگر تمایل دارند به صورت گروهی دیده شوند.
   تداوم: بر اساس این اصل گشتالت، عناصر چیده شده بر روی یک خط یا منحنی را مرتبط با یکدیگر درک می‌کنیم، در حالی که عناصری که روی خط یا منحنی نیستند، جدا دیده می‌شوند.
    بسته شدن: این نشان می‌دهد که عناصری که یک شی بسته را تشکیل می‌دهند به عنوان یک گروه درک می‌شوند. ما حتی اطلاعات از دست رفته را برای ایجاد بسته شدن و درک یک شی پر می‌کنیم. نمونه‌ای از این اصل روانشناسی گشتالت استفاده از فضای منفی برای ایجاد این توهم است که شکل خاصی وجود دارد در حالی که وجود ندارد.
    منطقه مشترک: این اصل روانشناسی گشتالت بیان می‌کند که ما تمایل داریم اشیاء را با هم گروه بندی کنیم اگر در یک منطقه محدود قرار داشته باشند. (به عنوان مثال، اشیاء داخل یک جعبه معمولاً یک گروه در نظر گرفته می‌شوند.)

کاربردهای نظریه گشتالت
اصول گشتالت در زمینه های مختلفی به کار گرفته شده است، مانند:
طراحی: اصول روانشناسی گشتالت با کمک به طراحان برای ایجاد رابط های بصری جذاب و به راحتی قابل درک بر طراحی گرافیک، طراحی وب و طراحی تجربه کاربر تأثیر گذاشته است.
هنر: از اصول گشتالت برای تحلیل و درک هنرهای تجسمی از جمله نقاشی، مجسمه سازی و عکاسی استفاده شده است.
آموزش : روانشناسی گشتالت روش های آموزشی را که تجارب یادگیری کل نگر را ترویج می کند و بر حل مسئله تمرکز می کند، آگاه کرده است.
روانشناسی شناختی: روانشناسی گشتالت الهام گرفته از تحقیقات در مورد فرآیندهای شناختی، مانند ادراک، حافظه و حل مسئله است.

تاثیر نظریه گشتالت بر روانشناسی
روانشناسی گشتالت چندین سهم مهم در زمینه روانشناسی داشته است، از جمله:
1.یادگیری بینش
مطالعات ولفگانگ کوهلر در مورد حل مسئله و یادگیری در شامپانزه ها شواهدی را برای مفهوم یادگیری بینش ارائه کرد، که زمانی رخ می دهد که یک فرد به طور ناگهانی مشکلی را درک می کند و بدون هیچ آزمون و خطا به راه حلی می رسد. .
2.پدیده فی
کار ماکس ورتایمر بر روی پدیده فی نشان داد که انسان حرکت پیوسته را حتی زمانی که با مجموعه ای از تصاویر مجزا ارائه می شود، درک می کند. این یافته زمینه را برای مطالعه حرکت ظاهری در ادراک بصری فراهم کرد.
3.گشتالت درمانی
گشتالت درمانی که توسط فریتز پرلز ابداع شد، نوعی روان درمانی است که بر مسئولیت شخصی، خودآگاهی و ادغام ذهن، بدن و احساسات تاکید دارد.

تاثیر نظریه گشتالت بر طراحی
با شروع دهه ۱۹۲۰، طراحان شروع به استفاده از اصول گشتالت در کار خود کردند. روانشناسی گشتالت این طراحان را به این باور رساند که همه ما در نحوه درک اشیاء بصری دارای ویژگی‌های مشترک هستیم و همه ما یک توانایی طبیعی برای دیدن طراحی “خوب” داریم.
طراحان مفاهیم گشتالت را پذیرفتند و از ادراک کنتراست، رنگ، تقارن، تکرار و تناسب برای خلق آثار خود استفاده کردند. روانشناسی گشتالت بر مفاهیم دیگر طراحی تأثیر گذاشت. مانند:
    رابطه شکل-زمینه: این تضاد بین یک شی کانونی (مانند یک کلمه، عبارت یا تصویر) و فضای منفی اطراف آن را توصیف می‌کند. طراحان اغلب از این برای ایجاد تأثیر استفاده می‌کنند.
    سلسله مراتب بصری: طراحان از روشی که ما اشیاء بصری را درک می‌کنیم و گروه بندی می‌کنیم، برای ایجاد یک سلسله مراتب بصری استفاده می‌کنند.
   تداعی: این مفهوم شامل اصل مجاورت است. طراحان اغلب از این برای تعیین مکان قرار دادن اشیاء مهم، از جمله عناصر متنی مانند سرفصل‌ها، زیرنویس‌ها و لیست‌ها استفاده می‌کنند.
    توسعه محصول: طراحان محصول از روانشناسی گشتالت برای اطلاع از تصمیمات خود در طول فرآیند توسعه استفاده می‌کنند. مصرف‌کنندگان تمایل دارند محصولاتی را دوست داشته باشند که از اصول گشتالت پیروی می‌کنند. این تأثیر را می‌توان در ظاهر خود محصولات و در بسته‌بندی و تبلیغات آن‌ها مشاهده کرد. همچنین می‌توانیم اصول گشتالت را در برنامه‌ها و محصولات دیجیتال در کار مشاهده کنیم. مفاهیمی مانند مجاورت، شباهت و تداوم به استانداردهای تجربه کاربری مورد انتظار ما تبدیل شده‌اند.

گشتالت درمانی
گشتالت درمانی مبتنی بر این ایده است که ادراک کلی به تعامل بین بسیاری از عوامل بستگی دارد. از جمله این عوامل می‌توان به تجربیات گذشته، محیط فعلی، افکار، احساسات و نیازهای ما اشاره کرد. گشتالت درمانی شامل مفاهیم کلیدی مانند آگاهی، کار ناتمام و مسئولیت شخصی است.
هدف اصلی گشتالت درمانی کمک به تمرکز بر زمان حال است. در حالی که زمینه گذشته برای مشاهده خود به عنوان یک کل مهم است، یک درمانگر گشتالت شما را تشویق می‌کند که تمرکز خود را بر روی تجربه فعلی خود حفظ کنید.
تحقیقات نشان می‌دهد که گشتالت درمانی در درمان علائم افسردگی و اضطراب موثر است و ممکن است به افراد کمک کند تا اعتماد به نفس پیدا کنند. به دنبال آن احساس خود کارآمدی و مهربانی را افزایش دهند. اغلب روشی مفید برای ساختار گروه درمانی است. فرآیند درمانی متکی به رابطه بین مراجع و درمانگر است. به عنوان یک مشتری، شما باید به اندازه کافی احساس راحتی کنید تا با درمانگر خود همکاری نزدیک داشته باشید، آن‌ها باید بتوانند محیطی بی‌طرفانه ایجاد کنند که بتوانید در مورد افکار و تجربیات خود بحث کنید.

انتقادات به روانشناسی گشتالت
گشتالت به عنوان یک مدل روانشناسی مانند روانشناسی سلامت است ، از برخی انتقادات و محدودیت‌ها نیز برخوردار است. در ادامه به برخی از این انتقادات و محدودیت‌ها اشاره خواهیم کرد:
محدودیت در تعریف و پوشش مفهومی: گشتالت به دلیل همه‌گیر بودن و دیدگاه کل نگری مسائل، در تعریف و پوشش مفهومی محدودیت دارد، بدین معنی که این مدل قادر به توصیف جنبه‌ها و ویژگی‌های یک مفهوم خاص نیست. به عنوان مثال، تعریف یک کلمه از زبان انگلیسی ممکن است برای فردی که زبان اصلی او متفاوت است، دشوار باشد.
فرضیات ساده‌سازی شده: گشتالت، برای توصیف پیچیدگی سیستم‌های روانی، از فرضیات ساده‌سازی شده‌ای استفاده می‌کند. به عنوان مثال، این مدل فرض می‌کند که همه متغیرهای روانشناختی مستقل از هم هستند، در حالی که در واقعیت به‌طور معمول این چنین نیست.
نبود توصیف دقیق برای متغیرها: در گشتالت، توصیف دقیق و کاملی از متغیرهای روانشناختی مورد استفاده نیست. به عبارت دیگر، این مدل قادر به نشان دادن معنای دقیق و تعریف کامل متغیرهایی که در آن استفاده می‌شوند، نیست.
فرضیات خاص: گشتالت، همچنین برای تعریف پیچیدگی سیستم‌های روانی، از فرضیات خاصی استفاده می‌کند. به‌طور مثال، این مدل فرض می‌کند که توزیع‌های روانشناختی نرمال هستند، در حالی که در واقعیت، توزیع‌ها ممکن است بسیار پیچیده‌تر باشند.
اعتماد به داده‌های آماری: گشتالت برای توصیف سیستم‌های روانی، به داده‌های آماری نیاز دارد. این امر ممکن است باعث شود که نتایج حاصل از گشتالت به دلیل اعتماد به داده‌های آماری، دقت و صحت محدودی داشته باشد.

روانشناسان تاثیرگذار گشتالت
ماکس ورتایمر: مشاهدات ورتایمر از پدیده فی به طور گسترده‌ای به عنوان آغاز روانشناسی گشتالت شناخته می‌شود. او در ادامه اصول اصلی این رشته را به اطلاع عموم رساند. روانشناسان دیگری نیز بر این مکتب روانشناسی تأثیر داشتند.
ولفگانگ کوهلر: کوهلر روانشناسی گشتالت را به علوم طبیعی مرتبط کرد و استدلال کرد که پدیده‌های ارگانیک نمونه‌هایی از کل نگری در کار هستند. او همچنین شنوایی را مطالعه کرد و به توانایی‌های حل مسئله در شامپانزه‌ها نگاه کرد.
کورت کافکا: همراه با ورتایمر و کوهلر، کافکا را بنیانگذار این رشته می‌دانند. او مفهوم گشتالت را در روانشناسی کودک به کار برد و استدلال کرد که نوزادان ابتدا چیزها را به طور کل نگر درک می‌کنند، قبل از اینکه یاد بگیرند آن‌ها را به بخش ها متمایز کنند. کوفکا نقش کلیدی در آوردن اصول گشتالت به ایالات متحده داشت.

_________________________________________________________

مقالات دیگر

       

       

     

       

       

       

       

 



نظرات

درج نظر

عبارت امنیتی