درباره روانشناسی انسانگرا
مقالات
درباره روانشناسی انسانگرا
1402/08/28 نویسنده : روان بوک

درباره روانشناسی انسانگرا

روانشناسی انسانگرا
روانشناسی انسان گرا، با تاکید بر منحصر‌ به‌ فرد بودن انسان و تمرکز بر کلیت هر فرد، در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مطرح شد. این رویکرد بیان می‌کند، افراد دارای ارادۀ آزاد هستند و برای بالفعل کردن پتانسیل‌های خود و دستیابی به خود شکوفایی، انگیزه دارند. فلسفۀ انسان‌ گرایی، نظریۀ وجودی و ​​پدیدار شناسی، از مبانی روانشناسی انسانگرا هستند. در‌ واقع مکتب انسان‌گرایی در روانشناسی، با رویکردی یکپارچه و جامع، به دنبال روش‌های منظم و دقیق برای مطالعۀ انسان‌ است. در این مکتب فکری، اعتقادی راسخ بر تمایز انسان با سایر گونه‌های حیات وجود دارد.

چگونگی پیدایش روانشناسی انسانگرا
نیمه‌ی اول قرن بیستم را می‌توان دوران حاکمیت روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی فرویدی دانست.
روانشناسی رفتارگرا به رهبری کسانی مانند اسکینر و پاولوف، بر روی رفتار بیرونی موجودات زنده و شرطی سازی رفتار و مفاهیمی از این دست بنا شده بود.
آزمایش‌های زیادی روی حیوانات و انسان‌ها، نتایج مشابه می‌دادند و  واژه‌هایی مانند پاداش و تنبیه و شرطی سازی، بخش مهمی از ادبیات رشد و تربیت را به خود اختصاص می‌داد.
از سوی دیگر، فروید هم واژه‌هایی مانند ناخودآگاه و عقده را به ترمینولوژی روانشناسی افزوده بود.
مکتب روانشناسی انسان گرا در چنین بستر و فضایی شکل گرفت.
متفکران این مکتب، بر این باور بودند که نمی‌توان انسان را صرفاً حاصل تضاد و تعارض نیروهای ناخودآگاه و یا حاصل عوامل تشویقی و تنبیهی در محیط در نظر گرفت.
رویکرد انسان‌گرایانه در روان‌شناسی به‌عنوان شورشی علیه آنچه برخی روان‌شناسان محدودیت‌های روان‌شناسی رفتارگرا و روان‌پویشی می‌دانستند، توسعه یافت. بنابراین رویکرد انسان گرایانه اغلب در روانشناسی پس از روانکاوی و رفتارگرایی «درمان نسل سوم» نامیده می شود.

رویکرد انسان گرایی در روانشناسی
انسان گرایی، اومانیسم و یا اومانیست، اصطلاحاتی هستند که به رویکردی مربوط می شوند که کل فرد و منحصر به فرد بودن هر فرد را مطالعه می کند. روانشناسی انسان گرا، دیدگاهی است که بر نگاه کردن به کل فرد و منحصر به فرد بودن هر فرد تأکید دارد. روان‌شناسی انسان‌گرا با این مفروضات وجودی آغاز می‌شود که افراد دارای اراده آزاد هستند و برای دستیابی به پتانسیل و خودشکوفایی انگیزه دارند.
اومانیسم مفروضات دیدگاه رفتارگرایانه را که به عنوان جبرگرا، متمرکز بر تقویت رفتار محرک-پاسخ و به شدت به تحقیقات حیوانی وابسته است، رد کرد. روان‌شناسی انسان‌گرا رویکرد روان‌پویشی را نیز رد کرد، زیرا این رویکرد نیز جبرگرا است، با نیروهای ناخودآگاه غیرمنطقی و غریزی که تفکر و رفتار انسان را تعیین می‌کنند.

تاثیرات روانشناسی انسانگرایانه بر علم روانشناسی
روانشناسان انسان گرا هر دو رفتارگرایی و روانکاوی را غیرانسانی تلقی می کنند. روانشناسی انسان گرا در طول دهه 1970 و 1980 نفوذ خود را گسترش داد. تأثیر آن را می توان در سه حوزه اصلی دانست:

    مجموعه جدیدی از ارزش ها را برای نزدیک شدن به درک ماهیت انسان و شرایط انسانی ارائه می کند.
    افق گسترده ای از روش های تحقیق را در مطالعه رفتار انسان ارائه می دهد.
    طیف وسیع تری از روش های مؤثرتر را در عمل حرفه ای روان درمانی ارائه می دهد.

مفروضات نظریه انسان گرایی در روانشناسی
    انسان‌ گرایان برای مسئولیت فردی اهمیت زیادی قائل هستند. آن‌ها معتقدند، انسان‌ها تا حد زیادی مسئول اتفاقاتی هستند که برایشان رخ می‌دهد و سرنوشت خود را به دست خودشان می‌سازند.
    هرچند تجارب گذشته انسان اثرات زیادی بر زندگی وی دارد؛ اما تمرکز انسان‌ گرایان، عموما بر زمان حال است. با وجود اینکه هر انسانی از بدو تولد، در معرض آسیب‌های محیطی قرار می‌گیرد و تجارب ناخوشایندی را تجربه می‌کند؛ اما این تجارب کل زندگی شخص را تشکیل نمی‌دهند.
    انسان‌ گرایان بر رشد فردی تاکید می‌کنند. آنها معتقدند انسان‌ها، تنها به رفع نیازهای فعلی خود نمی‌پردازند و اهداف بزرگتری را نیز دنبال می‌کنند که این امر، نشان‌ دهندۀ رشد فردی در انسان‌ها است. بر‌اساس این رویکرد، آنچه مانع رشد انسان می‌شود، اختلال در تمایل فرد برای رسیدن به اهداف بزرگتر است. بنابراین تنها راه درمان، شناخت و پیدا کردن راه‌ حل برای موانعی است که از رشد طبیعی انسان جلوگیری می‌کند. در واقع با کاهش انگیزه پیشرفت، روند رشد نیز کند یا متوقف می‌شود.

شیوه عملکرد روانشناسان انسانگرا
روانشناسان انسان‌گرا با تمرکز بر توانمندی‌های انسان، به‌جای توجه به نقص‌ها و نا کارآمدی‌ها، به افراد کمک می‌کنند تا پتانسیل‌های خود را برآورده سازند و کیفیت زندگی خود را به حداکثر برسانند. کارل راجرز و آبراهام مزلو، گوردن آلپورت، رولو می از جمله افرادی بودند که دیدگاهی انسان‌ گرایانه به شخصیت انسان داشتند و نظر‌یه‌های آن‌ها بر توانمندی‌ها، اراده آزاد هشیار و تحقق بخشیدن به استعداد‌های انسان تأکید داشته است. کارل راجرز به‌عنوان روانشناس انسان‌ گرا بیان می‌کند، هر انسان ذاتا به دنبال خودشکوفایی است و تمایل به رشد و تغییر دارد. همچنین منحصر به‌ فرد بودن هر انسان و توجه و احترام به ویژگی‌های فردی انسان‌ها، از اصول پایدار نظریه راجرز است.
مطالعات روانشناسان انسان‌ گرا، معطوف بر روند رشد انسان سالم است. از نظر روانشناسان انسان‌ گرا، یکی از ویژگی‌های انسان سالم تمایل به رشد و خود‌ شکوفایی است. به‌ طوری‌ که در نظریه نیازهای آبراهام مزلو، نیاز به خودشکوفایی در بالاترین مرتبه از سلسله مراتب نیازها قرار گرفته است. در دیدگاه مزلو لازمۀ رسیدن به خود شکوفایی، برآورده‌ شدن نسبی نیازهای سطح پایین‌تر‌ است؛ یعنی نیازهای فیزیولوژیک، نیاز به امنیت، تعلق و محبت و احترام است. به‌ طور‌ کلی در روانشناسی انسان‌گرا، رشد، جنبه‌ای اجتناب‌ ناپذیر از وجود تمامی انسان‌ها است. روانشناسان انسان‌ گرا، معتقدند توجه و احترام حق تمامی انسان‌ها است و بر آزادی انسان تاکید می‌کنند. همچنین باور دارند انسان‌ها برای حل مسائل اجتماعی، پیشرو هستند و تغییرات اجتماعی را دنبال می‌کنند.

دانشمندان مطرح در روانشناسی انسان‌گرا
گوردون آلپورت، آبراهام مزلو، کارل راجرز و ویکتور فرانکل را جزو مطرح‌ترین روانشناسان انسان‌گرا در نظر می‌گیرند؛ اگر چه بسیاری از روانشناسان معاصر و متأخر دیگر را هم می‌توان در این مکتب طبقه‌بندی کرد.

کاربرد روانشناسی انسانگرایانه در آموزش
آموزش در رویکرد انسان‌گرایی، انسان‌محور است. بر این اساس افراد تشویق می‌شوند، مسئولیت آموزش‌های خود را بر عهده بگیرند. در واقع افراد خودشان انتخاب می‌کنند که چه مطالبی را بیاموزند و این انتخاب، از نیاز آنها به یادگیری در زمینه مورد نظرشان، نشأت می گیرد. از این‌ رو افراد، جهت دستیابی به اهداف خود، مسئولیت آموزه‌های خویش را بر عهده می‌گیرند. بنابراین در این شیوۀ آموزشی، افراد انتخاب می‌کنند چیزی را بیاموزند که میل به دانستن آن دارند. در این صورت می‌توانند علایق خود را عمیقاً زندگی کنند.
در رویکرد آموزشی انسان‌ گرایانه، نقش مربی تنها به‌عنوان یک تسهیلگر است. در‌واقع مربی وظیفه دارد، بستر گسترده‌ای را فراهم سازد تا دانش‌ آموزان بر‌اساس علایق خود، موارد آموزشی را انتخاب کنند. مربیان علاوه بر ایجاد انگیزه و مشارکت بین افراد، در توسعه مهارت‌های یادگیری نیز کمک می‌کنند.

مبانی فکری روانشناسی انسانگرایانه
اراده آزاد در مقابل جبر
انسانگرایی تنها رویکردی است که به صراحت بیان می کند که مردم دارای اراده آزاد هستند، اما موضع آن در این موضوع تا حدی نامنسجم است، زیرا از یک سو استدلال می کند که مردم دارای اراده آزاد هستند. و از سوی دیگر، استدلال می‌کند که رفتار ما با نحوه رفتار دیگران با ما تعیین می‌شود (خواه ما احساس کنیم که بدون هیچ قید و شرطی توسط اطرافیانمان برایمان ارزش و احترام قائل هستیم).
طبیعت در مقابل محیط
این رویکرد هر دو تأثیر طبیعت و پرورش، پرورش – تأثیر تجربیات بر روش‌های درک و درک یک فرد از جهان، طبیعت – تأثیر انگیزه‌ها و نیازهای بیولوژیکی را به رسمیت می‌شناسد (سلسله مراتب نیازهای مازلو).
کل گرایی در مقابل تقلیل گرایی
این رویکرد جامع نگر است زیرا سعی نمی کند رفتارها را در اجزای ساده تر تجزیه کند. از آنجایی که این رویکرد، فرد را منحصر به فرد می‌داند، سعی نمی‌کند یک قانون کلی درباره علل رفتار ایجاد کند. در واقع یک رویکرد ایدیوگرافیک است.

نقاط قوت و ضعف روانشناسی انسانگرایانه
نقاط قوت انسانگرایی
• ایده های انسان گرایانه برای درمان شخص محور به کار گرفته شده است
• ایده های انسان گرایانه در آموزش به کار گرفته شده است (سیاست کلاس باز، یادگیری مادام العمر، آموزش خودراهبر و یادگیری دانش آموز محور)
• سلسله مراتب نیازهای مزلو به طور گسترده در سلامت و مددکاری اجتماعی به عنوان چارچوبی برای ارزیابی نیازهای مراجعان استفاده می شود.
محدودیت های انسانگرایی
• مفاهیم غیرعلمی – ذهنی
• قوم گرایی (تعصب نسبت به فرهنگ غربی)
• اعتقاد به اختیار در تقابل با قوانین قطعی علم است
• توضیحات ذهنی توسط مکانیسم های دفاعی فرویدی تحریف می شود.

روند تاریخی انسانگرایی
    مزلو (1943) یک نظریه سلسله مراتبی در مورد انگیزش انسان ایجاد کرد.
بیشتر بخوانید: هرم سلسله‌مراتب نیازهای مزلو
    کارل راجرز (1946) جنبه های مهمی از درمان مراجع محور (که درمان شخص محور نیز نامیده می شود) را منتشر می کند.
    در سال‌های 1957 و 1958، به دعوت آبراهام مزلو و کلارک موستاکاس، دو جلسه در دیترویت میان روان‌شناسانی برگزار شد که علاقه‌مند به تأسیس انجمنی حرفه‌ای برای دیدگاهی معنادارتر و انسانی‌تر بودند.
    در سال 1962، با حمایت دانشگاه برندیس، این جنبش به طور رسمی به عنوان انجمن روانشناسی انسان گرا راه اندازی شد.
    اولین شماره مجله روانشناسی انسانی در بهار 1961 منتشر شد.
   

_________________________________________________________

مقالات دیگر

       

       

     

       

       

 

نظرات

درج نظر

عبارت امنیتی