درباره لئون فستینگر
روانشناسان معروف
درباره لئون فستینگر
1402/08/15 نویسنده : روان بوک

درباره لئون فستینگر

لئون فستینگر روانشناس اجتماعی آمریکایی بود که شاید بیشتر به خاطر نظریه ناهماهنگی شناختی و مقایسه اجتماعی شناخته شده بود. نظریه ها و تحقیقات وی با کنار گذاشتن دیدگاه پیشین در مورد رفتار در روانشناسی اجتماعی با نشان دادن گزارش های ناکافی از شرطی شدن محرک و پاسخ رفتار انسان اعتبار یافته است. همچنین به دلیل اثر مجاورت در نظریه ارتباط اجتماعی شناخته شده است.

زندگینامه (بیوگرافی) لئون فستینگر
فستینگر در 8 مه 1919 در بروکلین نیویورک به دنیا آمد، او فرزند الکس فستینگر و سارا سولومون فستینگر مهاجران یهودی روسی تبار بود. فستینگر در دبیرستان پسرانه در بروکلین تحصیل کرد و لیسانس خود را در رشته روانشناسی از کالج سیتی نیویورک در سال 1939 دریافت کرد.
وی تحصیلات خود را با کورت لوین در دانشگاه آیووا ادامه داد، جایی که فستینگر در سال 1940 کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد و در سال 1942 دکترای خود را در زمینه رفتار کودکان دریافت کرد. با پذیرش خود، وی هنگام ورود به آیووا به روانشناسی اجتماعی علاقه ای نداشت. در عوض، او به کارهای قبلی لوین در مورد سیستم های تنش علاقه داشت، اما زمانی که فستینگر به آیووا رسید، تمرکز لوین بر روانشناسی اجتماعی متمرکز شد.
با این حال، فستینگر به دنبال علایق اصلی خود، کار بر روی آمار، توسعه یک مدل کمی از تصمیم گیری و حتی یک مطالعه آزمایشگاهی بر روی موش ها منتشر کرد. فستینگر خود را متفکر آزاد و ملحد (بی دین) می دانست.
پس از فارغ التحصیلی، فستینگر از سال 1941 تا 1943 به عنوان محقق در آیووا مشغول به کار شد، سپس از 1943 تا 1945 به عنوان آمارشناس کمیته انتخاب و آموزش خلبانان هواپیما در دانشگاه روچستر در طول جنگ جهانی دوم مشغول به کار شد. در سال 1943 فستینگر با پیانیست مری الیور بالو ازدواج کرد و از او صاحب سه فرزند به نام های کاترین، ریچارد و کرت شد. فستینگر و بالو سپس طلاق گرفتند و در سال 1968 فستینگر با تودی برادلی، که در حال حاضر استاد مددکاری اجتماعی در دانشگاه نیویورک است، ازدواج کرد.
در سال 1945 فستینگر به عنوان استادیار به مرکز تحقیقاتی جدید لوین برای پویایی گروه در موسسه فناوری ماساچوست پیوست. در MIT، فستینگر به قول خودش "یک روانشناس اجتماعی شد و خود را در این زمینه با همه مشکلات، موج ها و چالش ها مواجه کرد". در MIT، فستینگر همچنین هجوم خود را به ارتباطات اجتماعی و فشار همسالان آغاز کرد، که نقطه عطفی در تحقیقات خود او بود.
پس از مرگ لوین در سال 1947، فستینگر در سال 1948 با مرکز تحقیقات به دانشگاه میشیگان رفت. سپس در 1951 به دانشگاه مینه سوتا و در سال 1955 به دانشگاه استنفورد رفت. در طول این مدت فستینگر کار تأثیرگذار خود را در زمینه نظریه مقایسه اجتماعی منتشر کرد، که نظریه قبلی خود را در مورد ارزیابی نگرش در گروه های اجتماعی به ارزیابی مهارت های گروه های اجتماعی گسترش می دهد.
به دنبال آن، فستینگر نظریه ناسازگاری شناختی خود را در سال 1957 منتشر کرد، احتمالاً مشهورترین و تأثیرگذارترین سهم وی در روانشناسی اجتماعی همین است. برخی همچنین این را به عنوان گسترش کار قبلی فستینگر در مورد فشار همسالان برای رفع مغایرت در نگرش ها و مهارت ها در گروه های اجتماعی در راه حل اختلاف افراد در سطح شناختی می دانند. فستینگر همچنین در طول این مدت، هم در زمینه فعالیت خود، هم در دریافت جایزه مشارکت علمی برجسته انجمن روانشناسان آمریکا و هم در خارج از آن و اندکی پس از انتشار نظریه مقایسه اجتماعی، هنگامی که توسط مجله Fortune به عنوان یکی از ده دانشمند امیدوار کننده آمریکا انتخاب شد، به رسمیت شناخته شد.
علیرغم این شناخت، فستینگر در سال 1964 از حوزه روانشناسی اجتماعی خارج شد. او توجه خود را به سیستم بینایی معطوف کرد و بر حرکت چشم انسان و درک رنگ تمرکز کرد. در سال 1968، فستینگر به زادگاه خود نیویورک بازگشت و تحقیقات ادراکی خود را در مدرسه جدید، که در آن زمان به The New School، ادامه داد. تحقیقات اجتماعی به خوبی شناخته شده بود و در سال 1979 او آزمایشگاه خود را تعطیل کرد زیرا از کار "درباره سوالات فنی" ناراضی بود.
در سال 1983، چهار سال پس از تعطیلی آزمایشگاه، فستینگر از دستاوردهای خود و حوزه تخصصی خود نا امید شد سپس فستینگر مطالعه داده های باستان شناسی ماقبل تاریخ را آغاز کرد و با استفن جی گولد برای بحث در مورد ایده ها ملاقات کرد و از سایت های باستان شناسی برای مطالعه ساخت ابزارهای اولیه بازدید کرد. تلاش های او سرانجام منجر به کتاب میراث انسانی شد که نحوه تکامل انسانها و چگونگی تکامل جوامع را مورد بررسی قرار داد. سرخوردگی و رها شدن عمده از حوزه روانشناسی بود، اما فستینگر این تحقیق را بازگشت به دغدغه های اساسی روانشناسی می دانست.

تئوری های لئون فستینگر
ناهماهنگی (ناسازگاری) شناختی فستینگر
ناهماهنگی شناختی (به انگلیسی: cognitive dissonance) تضاد بین باورها و نگرش‌های متفاوت در ذهن یک شخص است. یا تضاد و ناسازگاری بین باور شخص و آنچه واقعیت دارد. معمولاً ذهن برای برطرف کردن چنین تضادهایی و احساس ناخوشاینده برآمده از آنها دچار خطاهای ادراکی (سوگیری‌های شناختی) می‌شود.
به تعبیر لئون فستینگر، دانشمند روان‌شناسی اجتماعی، اینگونه تعریف می‌شود: «احساس اندوه و ناراحتی حاصل از تعارض میان دو شناخت متفاوت (باورها، نگرش‌ها) یا رفتار و نگرش». هر اندازه شناخت‌های مورد نظر مهم و تفاوت آنها از یکدیگر بیشتر باشد، ناهماهنگی هم بزرگ‌تر خواهد بود. این نظریه در عین حال در حوزه روان‌شناسی اجتماعی مناقشه زیادی ایجاد کرده است.
بر حسب نظریه ناهماهنگی، دو عنصر از آگاهی در رابطه‌ای ناهماهنگ قرار دارند، اگر با در نظر گرفتن این دو عنصر به تنهایی، مشاهده یک عنصر از عنصر دیگر پیروی کند. مثل دیگر نظریه‌های ناهماهنگی، در این نظریه اعتقاد بر این است که ناهماهنگی که از جهت روان‌شناختی ناراحت کننده است، شخص را به کوشش برای کاهش ناهماهنگی و حصول هماهنگی برمی‌انگیزد و علاوه بر کوشش برای کاهش ناهماهنگی، شخص فعالانه از موقعیت‌ها و اطلاعاتی که احتمال دارد ناهماهنگی را افزایش دهند، میٰ‌پرهیزد.
در داستان «روباه و انگور» نوشته ازوپ در حدود ۶۰۰ قبل از میلاد نیز می‌توان این ناهماهنگی شناختی را دید. «روباهی گرسنه به تاکستانی می‌رسد که انگورهای آن در ارتفاعی بالا آویزان هستند. با وجود اینکه روباه تلاش زیادی می‌کند و با تمام توان به بالا می‌پرد دستش به انگورها نمی‌رسد. سرانجام درحالیکه با ناامیدی به راهش ادمه می‌دهد با خود می‌گوید: این انگورها نرسیده و ترش هستند و من هم انگور ترش دوست ندارم.»
در این داستان باور روباه این است که به راحتی می‌تواند انگورها را به دست بیاورد اما واقعیت این است که توانایی انجام آن را ندارد. تضاد و ناسازگاری بین باور او از توانایی خودش و واقعیتی که آشکار ناتوانی او را نشان می‌دهد ناهماهنگی شناختی نام دارد. روباه برای حل این تضاد و احساس ناخوشایند آن دست به فریب خود (سوگیری شناختی) می‌زند.

اثر مجاورت فستینگر
فستینگر، استنلی شاختر و کورت بک انتخاب دوستان را در بین دانشجویانی که در خوابگاه های MIT زندگی می کردند بررسی کردند. این تیم نشان دادند که پیوند، با نزدیکی بین اقامتگاه های دانشجویی و نه فقط مطابق سلیقه ها یا اعتقادات مشابه صورت می گیرد. به عبارت دیگر، مردم فقط تمایل دارند با همسایگان خود دوست شوند. آنها همچنین گفتند که فاصله عملکردی، پیوندهای اجتماعی را نیز پیش بینی می کند.
به عنوان مثال، در یک ساختمان آپارتمانی دو طبقه، ساکنان زیرزمین کنار راه پله از نظر عملکردی به ساکنان طبقه فوقانی بیشتر از سایرین که در یک زیرزمین زندگی می کنند، نزدیک هستند. ساکنان طبقه همکف نزدیک پله ها بیشتر با ساکنان طبقه بالا دوست می شوند تا همسایگانشان در طبقه همکف. فستینگر و همکارانش این نتایج را به عنوان شواهدی در نظر گرفتند که دوستی ها اغلب بر اساس تماس منفعلانه ایجاد می شوند (به عنوان مثال فاصله فیزیکی و عملکردی بین افراد).

نظریه ارتباطات اجتماعی فستینگر
فستینگر در مقاله 1950خود عنوان کرد که یکی از اجبارهای اصلی ارتباطات ناشی از وحدت درون گروه است که به نوبه خود از دو منبع نشأت می گیرد:
واقعیت اجتماعی
حرکت گروهی
فستینگر استدلال کرد که مردم برای تعیین اعتبار ذهنی نگرش ها و نظرات خود به واقعیت اجتماعی وابسته هستند و برای ایجاد واقعیت اجتماعی به گروه همسالان خود نگاه می کنند. بنابراین، اگر یک نظر یا نگرش مشابه گروه مرجع باشد، معتبر است. وی در ادامه استدلال کرد که فشارهای ارتباطی هنگامی ایجاد می شود که بین اعضای گروه اختلاف نظر و نگرش وجود داشته باشد و تعدادی فرضیه را در مورد عوامل ارتباطی اعضای گروه مطرح کرد.
فستینگر ارتباط ناشی از چنین فشار یکنواختی را "ارتباط ابزاری" توصیف کرد به این معنا که ارتباط به خودی خود یک هدف نیست، بلکه وسیله ای برای کاهش اختلافات بین ارتباط دهنده و سایر اعضای گروه است. ارتباطات ابزاری با "ارتباطات مصرفی" که در آن ارتباط پایان می یابد، مانند بیان احساسی، متضاد است.

نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر
نظریه تأثیرگذار مقایسه اجتماعی (1954) فستینگر را می توان فرمت نظریه قبلی وی در مورد استفاده از واقعیت اجتماعی برای ارزیابی نگرش ها و نظرات در زمینه توانایی دانست. فستینگر با فرض این که افراد تمایل ذاتی برای ارزیابی صحیح نظرات و توانایی های خود دارند، تصریح کرد که مردم سعی می کنند نظرات و توانایی های خود را با مقایسه آنها با دیگران قضاوت کنند. به طور خاص، برای مقایسه، افراد دیگری را جستجو می کنند که به نظرات و توانایی های خود نزدیک هستند، زیرا مقایسه های دقیق زمانی دشوار است که دیگران از خود بسیار دور شوند.
مثال: یک فرد مبتدی در شطرنج مهارت های شطرنج خود را با مهارت های شناخته شده و پیشرفته شطرنج مقایسه نمی کند و همچنین یک دانش آموز، مهارت های فکری خود را با مهارت های یک کودک نوپا مقایسه نمی کند.

درگذشت لئون فستینگر
تلاش نهایی فستینگر این بود که دریابد چرا یک ایده توسط یک فرهنگ پذیرفته یا رد می شود، و او تصمیم گرفت که به بررسی این موضوع بپردازد که چرا فناوری جدید به سرعت در غرب پذیرفته شد اما در امپراتوری شرق بیزانس خیر. با این حال، فستینگر قبل از اینکه بتواند این مطالب را منتشر کند، مبتلا به سرطان کبد شد. او تصمیم گرفت درمان را ادامه ندهد و در 11 فوریه 1989 درگذشت.

_________________________________________________________

مقالات دیگر

       

       

     

       

       

 

     

 

        

   


نظرات

درج نظر

عبارت امنیتی