درباره آلبرت بندورا
روانشناسان معروف
درباره آلبرت بندورا
1402/08/14 نویسنده : روان بوک

درباره آلبرت بندورا

آلبرت بندورا، (Albert Bandura) یک روان‌شناس، پژوهشگر و استاد بازنشستهٔ دانشگاه استنفورد اهل کانادا و ایالات متحده آمریکا بود که نظریه یادگیری مشاهده‌ای یا مدلینگ را مطرح کرده‌است.
او تأثیر به‌سزایی در زمینهٔ علوم «آموزش و پرورش» و چندین شاخه از روان‌شناسی از جمله روان‌شناسی شخصیت، روان‌شناسی درمانی و روان‌شناسی شناختی اجتماعی و همچنین گذار از رفتارگرایی به روان‌شناسی شناختی داشت. او را آغازگر «نظریهٔ یادگیری اجتماعی» می‌دانند که بعدها به «نظریه شناختی اجتماعی» تغییر نام داد.

زندگی و تحصیلات آلبرت بندورا
آلبرت بندورا در ۴ دسامبر ۱۹۲۵ در منطقهٔ زیبا ولی کوهستانی و سرد شمال آلبرتا، کانادا به دنیا آمد. مثل بسیاری از کودکانی که در روستاهای کوچک به دنیا می‌آیند، بندورا، از ابتدائی تا دبیرستان به یک مدرسه رفت. اما به خاطر کمبود معلم و منابع مختلف، از بندورا و دیگر دانش‌آموزان خواسته‌می‌شد که «به خودشان درس دهند.». بعد از دیپلم و در تابستان، بندورا در عملیات ساخت بزرگ‌راه آلاسکن به عنوان کارگر مشغول به کار شد. این بزرگ‌راه، در طول جنگ جهانی، برای وصل کردن آمریکا به ایالت آلاسکا ساخته شد. در این زمان، بندورا با کارگران زیادی دوست شد که انواع و اقسام مشکلاتِ روانی را داشتند و بیوگرافی‌شان بسیار «پر رنگ و لعاب» بود. از جمله این افراد کسانی بودند که از زندان آزادی مشروط گرفته‌بودند اما فرار کرده‌بودند، بده‌کارانی بودند که از طلب‌کاران فرار کرده‌بودند، یا مردان مطلقه‌ای بودند که برای فرار از پرداخت نفقه فرار کرده‌بودند. مشاهدات وی، و تاملاتی که با این افراد داشت، باعث‌شد به روان‌شناسی بالینی علاقه‌مند شود.
بعد از دیپلم، بندورا به دانشگاه بریتیش کلمبیا رفت. علاوه بر روان‌شناسی بالینی، بندورا به نظریه‌های یادگیری نیز بسیار علاقه‌مند شد. در ۱۹۴۹، بعد از فقط سه سال کالج، لیسانس روان‌شناسی گرفت. به هنگام انتخاب دانشگاه برای فوق‌لیسانس، بندورا از علاقه خود به روان‌شناسی بالینی پیروی کرد و به دانشگاه آیووا رفت که در آن زمان یکی از مراکز اصلی برای مطالعه دربارهٔ نظریه‌های یادگیری‌بود و لیدرشیپ آن دست نظریه‌پرداز معروف یادگیری، کِنِت‌دبلیو. اسپنس بود. با اینکه بندورا به روان‌شناسی بالینی علاقه‌داشت، تحت تأثیر اسپنس، شاهد دقت و صرامت تحقیقات تجربی‌شد و از نزدیک شاهد مفهوم‌پردازی نظری اسپنس دربارهٔ یادگیری شد. در آن زمان، مفاهیم اسپنس، نیرویی غالب در روان‌شناسی بود. بندورا در ۱۹۵۱ فوق‌لیسانس و در ۱۹۵۲ دکترای روان‌شناسی بالینی را از دانشگاه آیووا دریافت کرد. علاوه بر شاگردی نزد استاد بزرگی مثل اسپنس، درس خواندن در دانشگاه آیووا یک تأثیر مهم دیگر در زندگی بندورا داشت. او در آنجا با همسر آینده خود، ویرجینیا وارنز، آشنا شد.
بندورا بعد از دانشگاه آیووا یک دوره کارآموزی یک ساله را در WGC پذیرفت. در ۱۹۵۳، در پایان کارآموزی در ویچیتا، به دانشگاه استنفورد در پالو آلتو رفت و به عنوان استاد در آن‌جا مشغول به کار شد. او در تمام طول کاریری آکادمیک خود، بجز فقط یک سال، در همان‌جا ماند.

دتئوری های مهم آلبرت بندورا
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا
تفاوت روانشناسی رفتاری و روانشناسی شناختی را به شکلی مختصر و غیردقیق می‌توان در قالب عبارات زیر توصیف کرد:
    روانشناسان رفتاری ترجیح می‌دهند به نمایش‌ها و رفتارهای بیرونی توجه داشته باشند و به فرایندهای ذهنی نگاه نکنند
    روانشناسی شناختی بیش از هر چیز می‌کوشد آن‌چه را درون ذهن می‌گذرد مد نظر قرار دهد
اگر چنین نگاهی را بپذیریم، می‌توان گفت بندورا در میانه‌ی این دو نگرش ایستاده است.
دوران تحصیل بندورا، اوج رواج نگاه رفتارگرایانه (مکتب اسکینر) بود و او نیز کشف دنیای روانشناسی را از همین نقطه آغاز کرد. اما به زودی احساس کرد که مفاهیم محرک و پاسخ و پاداش و تنبیه و شرطی شدن، برای درک رفتارهای پیچیده‌ی انسان‌ها کافی نیست. نگاه بندورا این بود که شاید مکتب رفتارگرایانه برای درک رفتارهای موش‌ها و کبوترها کافی باشد، اما ذهن انسان پیچیده‌تر است و برای شرح رفتارهای او به مدل‌های بیشتر و کامل‌تری نیاز داریم:
ما انسان‌ها به خاطر فعالیت‌های پیچیده‌ی ذهنی، مکانیزم‌های یادگیری دیگری هم داریم که در چارچوب تنگ رفتارگرایی کلاسیک نمی‌گنجد.
به عنوان مثال، ما رفتار فرد دیگری را می‌بینیم و نتیجه‌‌ی رفتارش را هم مشاهده می‌کنیم و از این طریق، می‌آموزیم که یک رفتار را تقلید کرده یا از آن اجتناب کنیم.
در این نوع یادگیری،‌ محرک و پاسخ به مفهوم کلاسیک آن وجود ندارد؛ بلکه ما با مشاهده و یادگیری در دیگرانی که در اطرافمان هستند رفتار خود را تغییر می‌دهیم.
جدای از جایگاه ویژه‌ی آکادمیک بندورا، مطالعات و نظریه‌پردازی‌های او در حوزه‌ی یادگیری طی سال‌های اخیر بیش از هر زمان دیگری مورد توجه عموم مردم و رسانه‌ها قرار گرفته است.
خصوصاً این‌که بحثِ ترویج خشونت توسط رسانه‌ها و فیلم‌ها و بازی‌های کامپیوتری بیش از گذشته مطرح شده و توسعه شبکه های اجتماعی و ظهور اینفلوئنسرها هم به نگرانی‌های قبلی افزوده است و دوباره این سوال مطرح شده که رفتار کودکان، نوجوانان و بزرگسالان، تا چه حد تحت تأثیر الگوهای رفتاری قابل مشاهده در شبکه های اجتماعی قرار می‌گیرد؟
این نوع بحث‌ها و دغدغه‌ها باعث شده که مخالفان و موافقان ابزارهای ارتباطات اجتماعی مدرن، به بهانه‌های مختلف (برای نقد کردن یا کسب تأیید) به سراغ حرف‌ها و مطالعات و دیدگاه‌های بندورا بروند.
همچنین در بحث مدیریت انگیزه هم خواهیم دید که پیدا کردن الگو و مشاهده و مطالعه‌ی رفتار انسان‌های پیشرو با اتکا به نظریه یادگیری اجتماعی مطرح می‌شود.

خودکارآمدی یا Self-efficacy بندورا
یکی دیگر از مباحثی که بندورا سال‌ها روی آن مطالعه کرد، «اهمیت باور به توانایی‌های خویشتن در یک حوزه‌ی خاص» است. چیزی که از‌ آن با عنوان Self-efficacy یا خودکارآمدی یاد می‌شود.
این بحث بسیار گسترده است و باید در قالب درس‌های مستقل به آن پرداخته شود. بنابراین در این‌جا صرفاً به یک مثال از خودکارآمدی در دانشجویان دانشگاه اکتفا می‌کنیم (+).
فرض کنید دانشجویی معتقد است که توانایی او در یادگیری دروس دانشگاهی و رسیدن به شایستگی‌ها و مهارت‌هایی که دانشگاه از او انتظار دارد زیاد است (خودکارآمدی بالا).
در مقابل دانشجوی دیگری بر این باور است که توانایی او در یادگیری، کمتر از چیزی است که برای دانشگاه لازم است و همین‌طور، فکر می‌کند که به سادگی نمی‌تواند به شایستگی‌ها و مهارت‌هایی که دانشگاه از او انتظار دارد برسد (خودکارآمدی پایین).
بندورا و هم‌فکران او، با سال‌ها مطالعه و مجموعه‌ی گسترده‌ای از تحقیقات نشان داده‌اند که این باور می‌تواند از جهات مختلف روی تصمیم‌ها و رفتار آن دانشجو تأثیر بگذارد. از جمله این‌که چه درس‌هایی بخواند، چقدر درس بخواند، اگر شکست خورد یا نمره‌ی خوبی کسب نکرد، چقدر ادامه بدهد و …
بر همین اساس می‌شود نتیجه گرفت که باور فرد به توانایی‌های خود (مستقل از این‌که چنین باوری چقدر درست یا نادرست باشد) می‌تواند روی دستاوردهایی که در نهایت کسب می‌کند تأثیرگذار باشد.

آزمایش عروسک بادکرده بوبو
یکی از مشهورترین پژوهشهای «آلبرت بندورا» مربوط به آزمایشی با یک عروسک باد شده به طول ۹۰ تا ۱۲۰ سانتی‌متر به نام «بوبو» است که این آزمایش به آزمایش «عروسک بادکرده بوبو» (به انگلیسی: Bobo doll experiment) مشهور است که بندورا به وسیلهٔ آن، توانست نشان دهد که چگونه مشاهدهٔ رفتار پرخاشگری می‌تواند بر یادگیری خشونت کودکان تأثیر داشته باشد. او ۷۲ کودک ۳ تا ۶ ساله را انتخاب کرد که ۳۶ نفر از آن‌ها پسر و مابقی دختر بودند و آن‌ها را در سه گروه ۲۴ تایی تقسیم کرد که شرح این آزمایش به همراه فیلم قابل مشاهده است.
گروه اول: کودکانی بودند که رفتار خشونت‌آمیز یک الگوی بزرگسال را به مدت ده دقیقه نسبت به بوبو تماشا می‌کردند که به‌صورت پرخاشگری فیزیکی، حمله‌کردن و ضربه‌زدن به عروسک بادی بود و هم‌زمان با داد و فریاد، پرخاشگری کلامی را نیز نشان می‌دادند مثلاً می‌گفتند: «بزن تو دماغش!» یا «پرتش کن تو هوا!» و قبل از آنکه چنین رفتاری را مشاهده کنند به اتاقی برده می‌شدند که حاوی اسباب‌بازی‌های دیگربود ولی به آن‌ها اجازهٔ بازی به مدت ۲ دقیقه داده نمی‌شد تا دچار تعارض شوند و آمادگی لازم برای پرخاشگری را بیابند.
گروه دوم: را کودکانی تشکیل می‌دادند که آن‌ها هم رفتار الگوی بزرگسال را تماشا می‌کردند اما این رفتار یک رفتار خشونت‌آمیز نبود و به‌صورت بازی با سایر اسباب بازی‌هایی بود که در اتاق آزمایشی توسط آزمایشگر فراهم شده بود.
گروه سوم: گروهی بودند که هیچ نوع الگوی بزرگسالی را تماشا نمی‌کردند و به‌تنهایی در اتاق آزمایش بازی می‌کردند. از طرفی تمام این سه گروه، به‌طور کاملاً مساوی به دو گروه دختر و پسر تقسیم شده بودند. در پایان آزمایش، گروهی از کودکان که الگوی پرخاشگری بزرگسال را تماشا کرده بودند بیشتر از دوبرابر گروه کنترل، رفتارهای پرخاشگری فیزیکی و کلامی را نشان دادند و کودکان گروهی که الگوی بدون پرخاشگری بزرگسال را مشاهده کرده بودند حتی نسبت به گروه کنترل، رفتار پرخاشگری کمتری نشان دادند.
البته انتقاداتی نیز به آزمایش بندورا شده‌است مثلاً «فرگوسن» (به انگلیسی: Ferguson) در سال ۲۰۱۰ بر این باور بود که آزمایش بندورا تنها نشان می‌دهد که کودکان به دلیل دیدن رفتار ویدئویی پرخاشگرانهٔ بزرگسال و تقلید رفتار آن‌ها علاقهٔ خود را می‌خواهند به بزرگسال نشان دهند و به این معنا نیست که در آن‌ها انگیزهٔ پرخاشگرانه تقویت شده باشد. یا «شارون و وُولی» (به انگلیسی: Sharon & Woolley) در سال ۲۰۰۴ بیان کردند که کودکان در سن ۳ تا ۶ سال نمی‌توانند بین دنیای واقعی و خیالی تفاوتی قائل شوند و به‌همین دلیل با این آزمایش نمی‌توان نتیجه گرفت که کودکان در دنیای خود پرخاشگری را تقلید کرده‌اند با وجود همهٔ این انتقادات، آنچه که بندورا و دیگران توانستند نشان دهند، اهمیت یادگیری مشاهده‌ای الگوی رفتاری والدین در کودکان است. یادگیری مشاهده‌ای، یکی از مهمترین الگوهای یادگیری در هیجان‌رفتار و تن‌گفتار را ارائه می‌دهد زیرا بر این اساس، نه‌تنها رفتار را می‌توان از طریق مشاهده آموخت بلکه واکنش‌های هیجانی مانند ترس و شادی را نیز می‌توان بر مبنای روش جانشینی شرطی کرد.

جوایز و افتخارات بندورا
    بورس تحصیلی گوگن‌هایم (۱۹۷۲)
    جایزه DSA از بخش ۱۲ انجمن روان‌شناسی آمریکا (۱۹۷۲)
    جایزه DSAA از انجمن روان‌شناسی کالیفرنیا (۱۹۷۳)
    جایزه جیمز مک کین کتل (۱۹۷۷)
    جایزه جیمز مک کین کتل فلوآوارد از انجمن روان‌شناسی آمریکا (۲۰۰۳–۲۰۰۴)
    جایزه GMALA در روان‌شناسی از بنیاد روان‌شناسی آمریکا (۲۰۰۶)
    جایزه گرامایر در روان‌شناسی (۲۰۰۸)
    دریافت مدال ملی علوم را از رئیس‌جمهور آمریکا (2015)
البته فهرست سوابق و فعالیت‌ها و افتخارات علمی او بسیار طولانی‌‌تر از چند سمت رسمی است و جایگاه او را با کسانی مانند فروید، اسکینر و ژان پیاژه مقایسه می‌کنند.

کتابهای آلبرت بندورا
آلبرت بندورا کتابهای بسیاری نوشته که از جمله آن‌ها می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد:
خودکارآمدی: تمرین کنترل بر خود یا Self-efficacy
بنیادهای اجتماعی فکر و عمل یا Social Foundations of Thought and Action
نظریه یادگیری اجتماعی یا Social Learning Theory
خودکارآمدی در جوامع در حال تغییر یا Self-efficacy in changing societies (مجموعه مقالات با نظارت بندورا)
خشونت: تحلیلی از منظر یادگیری اجتماعی یا Aggression: A Social Learning Analysis
اما در کنار کتابهای بالا، یکی از کارهای جالب او، نگارش و انتشار کتابی ۶۰۰ صفحه‌ای در سن نود سالگی است (سال ۲۰۱۵).
بی‌قیدی نسبت به اخلاق (Moral Disengagement) کتابی علمی و خواندنی است و به این مسئله می‌پردازد که انسان‌ها چگونه خود را برای بی‌اخلاقی قانع می‌کنند.

درگذشت آلبرت بندورا
جامعه‌ی علمی جهان این بخت را داشت تا برای مدتی طولانی از حضور بندورا بهره‌مند شود. بندورا در شبکه‌های اجتماعی حضور نداشت و وقتش را تا آخرین سال زندگی، به مطالعه و تحقیق اختصاص می‌داد. ظاهراً یک بار اختلافی میان دانش‌آموزان دبیرستانی یک مدرسه به وجود می‌آید که بندورا زنده است یا مرده. چنان‌که بندورا خودش در سال ۲۰۱۸ روایت می‌کند :
ایمیل زدند که: «پروفسور بندورا. ما یه دعوای عظیم توی کلاس‌مون داریم که فقط شما می‌تونین جواب بدین. شما هنوز زنده‌این؟»
من ایمیل‌شان را جواب دادم که: «این ایمیل داره از اون دنیا ارسال میشه. ما این‌جا ایمیل داریم، اما فیس‌بوک نداریم!»
دگی پربار و ثمربخش بندورا ۹۵ سال ادامه داشت و در نهایت، در ۲۶ جولای سال ۲۰۲۱ به علت نارسایی قلبی درگذشت.

_________________________________________________________

مقالات دیگر

       

       

     

       

       

 

     

 

        

   



نظرات

درج نظر

عبارت امنیتی